تا کجای قصه ها باید ز دلتنگی نوشت

تا ب کی بازیچه بودن در دو دست سرنوشت

تا ب کی با ضربه های درد باید رام شد

یا فقط با گریه های بی قرار آرام شد

بهر دیدار محبت تا به کی در انتظار

خسته ام از زندگی با غصه های بی شمار...



وقتی از غربت ایام دلم می گیرد

مرغ امید من از شدت غم میمیرد

دل به رویای خوش خاطره ها میبندم

باز هم خاطره ها دست مرا می گیرد