
"گفتم خدایا از همه چیز دلگیرم"
"گفت:حتی ازمن"
"گفتم خدایا دلم را ربودند"
"گفت:پیش از من"
"گفتم خدایا چقدر دوری...."
"گفت :تو یا من"
"گفتم خدایا کمک خواستم......"
"گفت: غیر از من..."
"گفتم خدایا دوست دارم"
"گفت بیش ازمن....."
سوز جان بگذار و بگذر
اسیر نا توان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش بگذار و بگذر
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
مرا با یک جهان اندوه جان سوز
تو ای نا مهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
به او گفتم عاشق از هجر فرسود
به من گفتا جهان بگذار و بگذر
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی ما ر ا به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانۀ تنها زد و رفت
دلِ تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب طوفانی داشت
گشت و فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلمِ نسخ بر این خط چلیپا زد و رفت
دلِ خورشدی اش از ظلمت ما گشت ملول
چون شفق بال به بام شب یلدا زد و رفت
همنوای دل من بود به تنگنای قفس
ناله ای در غم مرغان هم آوا زد و رفت
⇒ ⇓ ⇔ می روم خسته و افسرده و زار⇒ ⇓ ⇔
⇒ ⇓ ⇔ سوی منزلگه ویرانۀ خویش
⇒ ⇓ ⇔ به خدا می برم از شهر شما
⇒ ⇓ ⇔ دل شوریده و دیوانۀ خویش
⇒ ⇓ ⇔ می برم، تا که در آن نقطۀ دو
ر
⇒ ⇓ ⇔ شستشویش دهم از رنگ گنا
ه
⇒ ⇓ ⇔ شستشویش دهم از لکۀ عشق
⇒ ⇓ ⇔ زین همه خواهش بیجا و تبا
ه
⇒ ⇓ ⇔ می برم تا ز تو دورش سازم
⇒ ⇓ ⇔ ز تو، ای جلوۀ امید محال
⇒ ⇓ ⇔ می برم زنده بگورش ساز
م
⇒ ⇓ ⇔ تا از این پس نکند یاد وصا
ل
⇒ ⇓ ⇔ ناله می لرزد، می رقصد اشک
⇒ ⇓ ⇔ آه، بگذار که بگریزم من
⇒ ⇓ ⇔ از تو، ای چشمۀ جوشان گنا
ه
⇒ ⇓ ⇔ شاید آن به که بپرهیزم من
⇒ ⇓ ⇔ به خدا غنچۀ شادی بودم
⇒ ⇓ ⇔ دست عشق آمد و از شاخم چید
⇒ ⇓ ⇔ شعلۀ آه شدم، صد افسوس
⇒ ⇓ ⇔ که لبم باز بر آن لب نرسید
⇒ ⇓ ⇔ عاقبت بند سفر پایم بست
⇒ ⇓ ⇔ می روم، خنده به لب، خونین دل
⇒ ⇓ ⇔ می روم، از دل من دست بدار
⇒ ⇓ ⇔ ای امید عبث بی حاصل
ऋळखऔईछऊईळ چشمها بی قرار زیبایی و لحظه ها بی قرار
رسیدن بود........
خواستم که باشم؟ऋळखऔईछऊईळ
خواستی که باشم؟ऋळखऔईछऊईळ
خواستی تا باشم و روزهایم را طوری ورق بزنمऋळखऔईछऊईळ
که تو دوست داریऋळखऔईछऊईळ
چشم...هزار بار چشم
مهربانم...پناهم...امیدمऋळखऔईछऊईळ
فقط تو بخواه که من باشمऋळखऔईछऊईळ
من هم هستم فقط برای تو
آن روزها و لحظه هاي شيرين را
چنديست كه تمرين ميكنم ☆★
من ميتوانم
☆★
ميشود
آرام تلقين ميكنم☆★
حالم؟نه اصلا خوب نيستم
☆★
فكري براي اين دل تنها ميكنم ☆★
من پذيرفتم رفته اي ☆★
اين جمله را با تلخي اش بارها تكرار ميكنم...☆★
خود را براي درك اين صدبار تحسين ميكنم...☆★
كم كم ز يادم ميروي☆★
اين روزگار و رسم اوست☆★
دومين بار وقتي عاشقت ميکنه سومين بار هم زندگي رو ازت ميگيره تا
بفهمي همش خواب بود و بس
چه ســــــود آن کــــــه نمی ماند همان بهتـــــــــر که نشناسد مرا...!
آن کــــــــس که می مانــــــــــد خود خواهد شــــــــــناخت ...!