تنها دلخوشی ام را خط زدی
به اشکهایم خندیدی
دلم را بازیچه کردی
و دیروز با تمام بی رحمی
زندگی ام را به آتش کشیدی
نگاهت آینه ی امیدم بود
خنده هایت تنها دلخوشی
تو هم چشم دیدن دلهره ی
شیرین مرا نداشتی
تنها دلخوشی ام را خط زدی
به اشکهایم خندیدی
دلم را بازیچه کردی
و دیروز با تمام بی رحمی
زندگی ام را به آتش کشیدی
نگاهت آینه ی امیدم بود
خنده هایت تنها دلخوشی
تو هم چشم دیدن دلهره ی
شیرین مرا نداشتی
و چه کسی این چنین آشناشده است؟...
هنگامی دستم را دراز کردم که دستی نبود.
هنگامی لب به زمزمه گشودم،
که مخاطبی نداشتم.
و هنگامی تشنه ی آتش شدم،
که در برابرم دریا بود ودریا ودریا...!
وقتی که دیگر رفت ،
من در انتظار آمدنش نشستم.
وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد ،
من او را دوست داشتم.
وقتی که او تمام کرد ،
من شروع کردم .
وقتی او تمام شد ،
من آغاز شدم .
و چه سخت است تنها متولد شدن ،
مثل تنها زندگی کردن
مثل تنها مردن ...
خدایا!!چرا از این همه گناهای ما ادما خسته نمی شی و بازم ما رو دوست داری
خدایا!!چرا همیشه و همه جا مواظب ما هستی در حالی که ما ادما از تو غافلیم
خدایا!!خودت می دونی که ما ادما چقدر بدیم.پس مارا ببخش
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش ديدي گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه ديدار اين خونه
فقط خوابه ، تو كه رفتي هواي خونه تب داره ، داره از درو ديوارش غم
عشق تو مي باره ، دارم مي ميرم از بس غصه خوردم ، بيا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون كه فكر نمي كردي نمونده پيشت، ديدي رفت ودل ما رو سوزوندش
حيات خونه دل مي گه درخت ها همه خاموشن، به جاي كفتر و گنجشك كلاغاي
سياه پوشن ، چراغ خونه خوابيده توي دنياي خاموشي ، ديگه ساعت رو
طاقچه شده كارش فراموشي ، شده كارش فراموشي ، ديگه بارون نمي
باره اگر چه ابر سياه ، تو كه نيستي توي اين خونه ، ديگه آشفته
بازاريست ، تموم گل ها خشكيدن مثل خار بيابون ها ، ديگه از
رنگ و رو رفته ، كوچه و خيابون ها ،،، من گفتم و يارم گفت
گفتيم و سفر كرديم،از دشت شقايق ها،با عشق گذركرديم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداري، عشقو
به فراموشي ،چند روزه تو مي سپاري
گفتم كه تو مي دوني،سرخاك
تو مي ميرم ، ولي
تا لحظه مردن
نمي گيرم
دل از
تو