+ نوشته شده در جمعه بیست و نهم شهریور ۱۳۹۲ ساعت 10:7 توسط HOSEINღMONKER
|
شاید به هم باز رسیم…
روزی که من به سان دریایی خشکیدم…
و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی…
شاید…
یگر خسته شده ام از گریه ... ،
گریه ام امّا انگار خستگی ناپذیر است ... ،
ایستاده ام جلوی ِ آئینه به خودم می گویم خاک بر سر ِ گریه ئو ... ،
غرور َم امّا ...
مُرده تر از این حرف هاست
خــدایا ؟
کــمــی بــیـا جــلــوتــــر
مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم
ایـن یـک اعــتـراف اســت
مــن
بــی او
دوام نــمی آورم
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی