شاید به هم باز رسیم…

روزی که من به‌ سان دریایی خشکیدم…

و تو چون قایقی فرسوده بر خاک ماندی…
شاید…



یگر خسته شده ام از گریه ... ،

گریه ام امّا انگار خستگی ناپذیر است ... ،

ایستاده ام جلوی ِ آئینه به خودم می گویم خاک بر سر ِ گریه ئو ... ،

غرور َم امّا ...

مُرده تر از این حرف هاست



خــدایا ؟

کــمــی بــیـا جــلــوتــــر

مــی خــواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم

ایـن یـک اعــتـراف اســت

مــن

بــی او

دوام نــمی آورم