هر کسي سهم خودش را طلبيد
سهم هر کس که رسيد
داغ تر از دل ما بود
ولي نوبت من که رسيد
سهم من
يخ زده بود!
سهم من چيست مگر؟
يک پاسخ
پاسخ يک حسرت!
سهم من کوچک بود
قد انگشتانم
عمق آن وسعت داشت
وسعتي تا ته دلتنگيها
شايد از وسعت
آن بود
که بي پاسخ ماند
بگذر از عشق افسانه مگو
افسانه با دیوانه مگو
منم آن مست میخانه ی غم
با من تو از پیمانه مگو
ای دل مگر در قصه ها
یابی نشان دیگر ز وفا
افسانه شد عاشق شدن
كو جنون عاشق پرور؟
در عهد ما آن آتش عشق خوبان شد خاكستر
كو همچو مجنون عاشقی
تا همچو او دیوانه شود
با عشق لیلی آشنا
با دیگران بیگانه شود
كجا بروم ای خدا به كجا
كه یابم اثر از فروغ وفا
در زلالی چشمانت
تصویر گمگشته خویش را باز جستم
و آغازی دیگر یافتم
حضورت سکون زمان بود
و لبانت
گریز ناپذیری آب
در صحرای عطش!
خیالت اما
اینک تجربه تحملیست
که از توان آسمان بیرون است!
....
سکوت ناگزیرم را خواهی بخشید.
می دانم!
بی تو اینجا چه غریبانه شبی می میرم
ساعت گریه و غم هیچ نمی خوابد و من
در الفبای زمان خسته ی این تقدیرم
سالی ست که می خواهم از اینجا بروم
ولی افسوس که در قلب زمین زنجیرم
در غم عشق ندانسته ی خویش
روی سجاده ی احساس تو ... "جان" می گیرم
اگه کلمه دوستت دارم قیام علیه بندهای میان من و توست .
اگه کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست .
اگه کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست .
اگه کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست .
اگه کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست .
اگه کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست .
پس باتمام وجودفریاد میزنم دنیای زیبای من دوستت دارم
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی