مرگ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواج نور
در زمستانی غبار آلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
می شتابند از پی هم بی شکیب روزها و هفته ها و ماهها
چشم تو در انتظار نامه ای
خیره می ماند به چشم راهها
لیک دیگر پیکر سرد مرا
می فشارد خاک دامنگیر
خاک بی تو،
دور از ضربه های قلب تو قلب من می پوسد آنجا زیر خاک
+ نوشته شده در جمعه یازدهم تیر ۱۳۸۹ ساعت 11:52 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی