دستی تکان نداد وقتی دلم
شکست
باور نمی کنم شاید نداشت دست
هر چند می شنید فریادهای دل
اما غریبه وار از کوچه رخت بست
من با خیال او اینجا نشسته ام
او بی خیال من با دیگری نشست
دیریست مانده ام بیهوده منتظر
ای کاش می رسید یارم ز دور دست
هرگز ندیدمش اما هنوز هم
نفرین نمی کنم شاید نداشت دست....
باور نمی کنم شاید نداشت دست
هر چند می شنید فریادهای دل
اما غریبه وار از کوچه رخت بست
من با خیال او اینجا نشسته ام
او بی خیال من با دیگری نشست
دیریست مانده ام بیهوده منتظر
ای کاش می رسید یارم ز دور دست
هرگز ندیدمش اما هنوز هم
نفرین نمی کنم شاید نداشت دست....
+ نوشته شده در جمعه یازدهم تیر ۱۳۸۹ ساعت 21:40 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی