لحظه ي ديدار در پيش رويم

تو را ديدم نشستي روبرويم

گره خورد نگاهت در نگاهم

و لبخندي بي اراده بر لبانم

نگاه آرام بر گوشه لغزيد

چشم آرام در جستجوت چرخيد

لحظه ها بگذشت و رفتم

بي قرار تجديد قرار گشتم

روز شماري روز ديدار کردم

گله از گذر زمان کردم

برسد باز لحظه ي تکرار

چشمم نگران باز اين بار

نرم نرمک آرام دزدکانه

در جستجوت بودم کودکانه

دگر روز باز تو را ديدم

اين بار بهتر و بسيار ديدم

نگاه ها زير زير و پنهان

چند کلامي و لحظه ي پايان