در هم  نگریستند اما سرشار از مهربانی

چشم ها شان هر كدام پیاله ی پر از شراب سرخ

كه در كام تشنه ی چشمان هم می ریختند

و كم كم بر هر دو لب

لبخندی آهسته باز می شد

لبریز از محبت

سیراب از دوست داشتن

نه عشق

دوست داشتن

لحظاتی این چنین  

خوب و شیرین و نرم و خاموش گذشت