در هم نگریستند اما سرشار از مهربانی
چشم ها شان هر كدام پیاله ی پر از شراب سرخ
كه در كام تشنه ی چشمان هم می ریختند
و كم كم بر هر دو لب
لبخندی آهسته باز می شد
لبریز از محبت
سیراب از دوست داشتن
نه عشق
دوست داشتن
لحظاتی این چنین
خوب و شیرین و نرم و خاموش گذشت
+ نوشته شده در جمعه بیست و پنجم تیر ۱۳۸۹ ساعت 18:46 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی