خبر مرگ تو را با او چه کس مي گويد


آن زمان که خبر مرگ ترا


از کسي مي شنود روي او را


کاشکي مي ديدی

 

شانه با لا زد نش را


بي قيد

و تکان دادن دستش که


مهم نيست زياد


و تکان دادن سر را که


عجب عاقبت مرد


افسو س


کاش مي ديدی

من به خود مي گو يم


چه کسي باور کرد


جنگل جان ترا

آتش عشق او خاکستر کرد