روزگاری یک نگه، گرمای صد آغوش داشت
اشک عاشق مزّه گل چشمههای نوش داشت
یک نوازش میزد آتش بر دل هر بیقرار
یک سخن، پویائی یک بستر گل پوش داشت
خندهها بوی خوش عشق و محبت داشتند
چشمها گیرائی یک چشمه خودجوش داشت
ای که آغوشت ز سردی میزند پهلو به غم
یاد آن روزی که آغوشت تب آغوش داشت
+ نوشته شده در شنبه بیست و یکم خرداد ۱۳۹۰ ساعت 18:9 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی