چه دلتنگم....چه بی صبرانه می خواهم در آغوشت بیاسایم...
چه غمگینانه چشمانم به راه تست....
دلم می خواست... در آهسته وا می شد...
به گوشم می رسید آنگاه...
طنین دلنواز گام های استوار تو...
دلم می خواست... بی پروا به سویم گام برداری..
مرا آنگونه که... دلهای ما همیشه می خواهد... به بر گیری...
و غرق بوسه سازی... دیدگان اشک بارم را...
و من...ناباورانه خیره گردم در نگاه تو...
که در آن لحظه هم باور نخواهم کرد...
به پایان آمده این
+ نوشته شده در جمعه بیست و ششم اسفند ۱۳۹۰ ساعت 16:25 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی