سوز جان بگذار و بگذر
![]()
اسیر نا توان بگذار و بگذر
چو شمعی سوختم از آتش عشق
مرا آتش بگذار و بگذر
![]()
دلی چون لاله بی داغ غمت نیست
بر این دل هم نشان بگذار و بگذر
![]()
مرا با یک جهان اندوه جان سوز
تو ای نا مهربان بگذار و بگذر
دو چشمی را که مفتون رخت بود
کنون گوهر فشان بگذار و بگذر
![]()
در افتادم به گرداب غم عشق
مرا در این میان بگذار و بگذر
به او گفتم عاشق از هجر فرسود
![]()
به من گفتا جهان بگذار و بگذر
![]()
+ نوشته شده در جمعه هشتم اردیبهشت ۱۳۹۱ ساعت 19:25 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی