تـمام غصه ها از همان جایی آغاز می شوند که،

ترازو بر می داری می افتی به جان دوست داشتنت .

انـدازه مـی گـیـری !

حسـاب و کـتـاب مـی کـنـی !

مقـایـسـه مـی کـنـی !

و خدا نـکـنـد حسـاب و کـتـابـت بـرسـد بـه آنـجـا کـه زیـادتر دوستش داشته ای ،

کـه زیـادتـر گذشـتـه ای ،

که زیـادتـر بـخـشـیـده ای ،

به قـدر یـک ذره ،

یک ثانیه حتی !


درست از همانجاست که توقع آغاز می شود

و توقع آغاز همه ی رنج هایی است که به نام عشق می بریم