ای شب جدایی که چون روزم سیاهی ، ای شب
کن شتابی آخر زجان من چه خواهی ، ای شب
مثال زلف دلبری ، ز بخت من سیه تری ،
بلا بود سراسری ، تیره همچون آهی ، ای شب
کنی به هجر یار من ، حدیث روزگار من ،
بری زکف قرار من ، جانم از غم کاهی ، ای شب
تا که از آن گل دور افتادم
خنده و شادی رفت از یادم
سیه شد روزم ، بی مه رویت دمی نیاسودم
به سیل اشکم ، گواهی ای شب
او شب چون گل نهد به مستی بر بالین سر
من دور از او کنم ز اشک خود بالين را تر
خون دل از بس خوردم بی او
محنت و خاری بردم بی او
مردم بی او
بی رخ آن گل دلم به جان آمد
دگر از جانم چه خواهی ای شب
+ نوشته شده در جمعه بیست و یکم خرداد ۱۳۸۹ ساعت 18:28 توسط HOSEINღMONKER
|
کسی به خدا گفت : اگر سرنوشت مرا تو نوشتی